دلم غریبانه گرفته است باز. بی منت هیچ حادثه ای و بی زحمت هیچ غمی .دلم
غریبانه گرفته است باز و بی هیاهوی اشکهایم آسوده و آرام منتظر قدمهای
حیرتم که هر از گاهی کویر جانم را به باران نم نمی مینوازد...
کجایم ؟ که هستم ؟ نمیدانم ...
همین قدرش شهادت همه گندمهای نخورده ام را کفایت میکند که رندانه میسرایم
... دلم عجیب غریبانه گرفته است.....
آی زاده آدم ... دلم از غربتت غریب گرفته است...
سلام.وبلاگ قشنگی داری
ممنون دوست عزیز
سلام عروس خانم
ببخشیدنتونستم سر بزنم گیر بودم
حالا چطوری خانمی
خوبم عسیسم.ممنون که اومدی