امشب به هوای بارونیه دلم،به یاد چشمان بارونیه نفسم،به یاد قلب همیشه غمگینِ عشقم،
به یاد مهربانی های بی اندازه اش،به یاد قطره قطره اشک ها و خیسیِ دور چشمانش و به یاد
چشمان سیاه و مستش....
می خواهم آسمونه قلم در دستم را ابری کنم تا ببارد ما دو قطره را،بلکه در قصه خودم،سرنوشتمان
گذر از یک مسیر باشد...
امشب حال همه خراباتیه،عشاق همه جمع شدن در میخانه ها و الاش ها ولو و عاشقان لب ساحل ،
صدای غرّش موج های دریا،رود طغیان کرده از سیل ،باد و باران به دنبال هم،نقش رقص های درختان
بر روی آب،ماه کامل نظاره گرِ این عشاق ، همگی دست به دست هم سکوت شب را شکستند
انگار دل همه پر است از بی قراری و دلتنگی،انگار این ها طاقت شکسته اند حتی دل دریا....
آنوقت چه می کشد انسانی که احساس دارد و فقط سکوت می کند...
یاد روزها ولحظه های عاشقانه مان،عمرها و شب های سپری شده مان در ساحل،یاد لحظه هایی که
همچون پروانه های عاشق دائم دور شمعت پر میزدی و به دور دست ها سفر نمی کردی و آب بارانمان
به آینده هدیه می کردی ما دو قطره را،یاد لحظه هایی که دیوانه وار از روی جنون و عشق به سکوت
و خاموشی رو می آورم..یاد آن لحظه بوسه ی آخر که همیشه تصورم از تو آنست،که با ریختن چند
قطره اشکم روی لب ها و بوسه هایمان بوسه ی خداحافظی را به دلمان هشدار داد...نگاه خیره ات
به دو چشمم و دیدن مات و مبهوت ماندن من خبر از آگاهی تو هم ازاین موضوع داشت که این بوسه ی
جدایی است و لحظه خدافظیه دو قطره باران...نمیدانم بعدِ این، قصه مان هم رو به خداحافظی است
یا می خواهد سر از غنچه در آورد...اما چند زمانیست که حتی کسی در زمین چند قطره باران هم ندیده
است .....انگارنخواهد بارید ابرها....و ما دوقطره آخر هم رو به.....حتی دیگر نمی توانم حال و هوای این
قصه راهم بارانی کنم،دیگر بعدِ این،در خیال و رویایم دست می کشم به موهایت ،
و از روی دو چشم جادوویت کنارشان می زنم تا باز با نگاه معصومانه ات مرا به اوج آسمانها
بری و احساس زندگی آرام را بر وجودم نصیب کنی...میخواهم آنوقت دکلمه کنم برایت حرف های دلم
راحرف هایی که دیگر ازبر شدم ،ازین خاطر که صبح و شب با خودم تکرارشان می کنم میخواهم
مستانه و عاشقانه خیره به تو بمانم و بگویم:
عشق و الهه ی مقدس من،دو چشم جادوویی و باروونی
صدای نفس هایت هر لحظه و هر ثانیه در گوشم ایمان و باور به«زندگی دوباره» را برایم ممکن می سازد،
قلبم با نفس های تو در تپش است ،مرا تو زنده نگه داشتی،قلب من، زندگیه من، با ریتم قلب تو
،با آهنگ زندگیه تو می زند ،باش قلبم و بخندون دلت را و زنده ام نگه دار...
عشقم را به سویت می فرستم با تمام وجودم تا بیایی و مارا «ما» کنی...
من ایمان دارم که فقط با تو ،آرزوهایم دست یافتنی است،من فقط با تو عشق را می خواهم،
بودن تو در کنار من معنیه عشق را به من الهام می کند،آنگاه بی شک خوشبخت ترین
مرد عاشق دنیا خواهم شد...
این مسیر پرسیلاب و طوفانی فقط با عشق من و تو ،یعنی عشق «ما» ،پیمودنی است
دستم را بگیر و خودت را دور مکن
و همه ی امید و پشتیبانم باش و واهمه و ترس را با عشقت و گرمیِ بودنت ،ازم به دور بران...
مهربانترین دختر دنیا،
همه هستی ام ،
تنها بهونه زندگیه من
«به اندازه قطره های بارون از کف زمین تا سقف خدا،دوست دارم»
«امیررضا»