دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن
اینجا نه بینیِ کــَـسی دراز می شود !
نه گـُـرگی به گــَـله ات میزند ! . . .
دوستت دارم هایت را پس میدهم ، بر دلم سنگینی میکند این همه دروغ !
بخاطر بسپار !
حفظ دروغ نیاز به انرژی دارد ؛
و ترس از برملا شدن آن تولید اضطراب می کند ،
و پوشاندن آن تلف کردن وقت است . . . !!!
خسته شدم پینوکیو !
این جا آدم ها دروغ های شاخ دار میگویند و دماغ دراز خود را جراحی پلاستیک می کنند . . .
ترجیح می دهم حقیقتی آزارم بده ، تا اینکه دروغی آرومم کنه . . .
اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید ؛ ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه میبست
و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود؛
محال نبود وصال !
و عاشقان که همیشه خواهانند؛
همیشه میتوانستند تنها نباشند
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان ان نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم
اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم ؛
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
و هر عادت مکرر را در میان زندان حبس نمیکردیم
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود ... ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛
تا دیگران از سر جوانمردی ؛
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ....
اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا یود
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ....
اگر عشق نبود
اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند
اگر خداوند؛
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا
آنگاه نمیدانم
براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت؟
چه شبهایی با رویای تو خوابیدم نفهمیدی
چه شبهایی که اسم تو رو لبهام بود نمیشنیدی
چه شبهایی که اشکامو به تنهایی نشون دادم
از عمق فاصله آروم واسه تو دست تکون دادم
چه شبهایی با شب گردی شبو تا صبح می بردم
نبودی ماه جون می داد نبودی بی تو میمردم
چه شبهایی دعا کردم یه کم این فاصله کم شه
یه بار دیگه نگاه من تو رویاهات مجسم شه
توی این خونه یخ می بست تن سرد سکوت
من چه قدر جای تو خالی بود چه شبهای بدی بودن
گذشتن عمرو بردن
حالا من موندم و حسرت
چه قدر بی رحمه این دنیا به این تقدیر بد لعنت...............