ای ابرها نبارید من دریا را به پایش ریختم بر نگشت!دست خالی که نمی شود به پیشواز خاطره رفت،من هم وقتی چمدانم پر از گریه شد راه می افتم،این اشک های بی دلیل من باز هم تورا بهانه می کنند می بینی چه شادمان بر سره گونه های من میلغزند،حق دارند آخر از زندان دلتنگی من این بار گریخته اند.سخت است بغض داشته باشی و بغضت را هیچ آهنگی نشکند جز صدای کسی که دیگر نیست.این روزها بغض دارم گریه دارم تا دلت بخواهد آه دارم ولی بازیگر خوبی شده ام،من مانده ام به یاد تو و بغضی که لگد می زند بر حنجره ای پا به ماه......
آرزوی خیلی ها بودم
اما اسیر یک نفر قدر نشناس شدم.....
(امیررضا)